- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
تا ظهـورت چـقـدر فـاصـلـه داریـم آقـا آه از جـمـعــۀ بی تـو گـلــه داریــم آقـا زلف شب را به سراپای سحر می ریزم تا خـود صبح به راه تو قـمـر می ریزم ساحل چشم من از شوق به دریا زده است چشم بسته به سرش موج تماشا زده است جمعه را سرمه کشیدم كه مگر برگردی با همان سیصد و دلـتنگ نفـر برگردی زندگی نیست ممات است، تو را کم دارد دیــدنـت ارزش آواره شــدن هــم دارد خیر از جمعه ندیـدیم به والعـصر قـسم بی تو ما طعنه شنـیدیم به والعصر قسم لــذّت درد تـو شـد مــزد دعــای پــدرم من به این چشم کشم درد، به جای پدرم هیچ کس تاب و تب چشم تو را درک نکرد هیچکس اشک شب چشم تو را درک نکرد مـا کجـا درد کـشـیــدیــم به انــدازۀ تـو روز و شب گریه نـدیـدیم به انـدازۀ تو منّتی بر سـر ما هم بگـذاری بـد نیست آه کم چـشم به راهم بگـذاری، بد نیست نگرانم كه پس از مـردن من برگـردی پـای تـابـوت، سـر بـردن من برگردی من به جزتو به کسی جان بدهم، ممکن نیست به اجل مهلت جولان بدهم ممکن نیست به نظر میرسد این فاصله ها کم شدنی ست غیر ممکن تر از این خواسته ها هم شدنی ست دارد از جـاده صـدای جـرسـی مـی آیـد «مژده ای دل که مسیحا نفسی می آید» چون قرارهمه با حضرت آقا جمعه است هـمۀ دلخـوشی هـفـتۀ ما با جمعـه است مـنجی ما به خـداوند قــسم آمدنی است یوسف گم شده، ای اهل حرم آمدنی است من شب جمعه قـرار تو دلـم می خـواهد صبـح فـرداش کـنار تو دلـم می خـواهد رفته بودی که بیایی چقـدر طول کشید عرض کردیم كه نبودی سحر طول کشید ما بـرای خـودمان اینـهـمه گـفـتـیم بـیـا نــذر کـردیـم به پـای تـو بـیـافـتـیم بـیـا تـو طـبـیب دل غــمـــدیــدۀ مــائـی آقــا ما که مُـردیـم بـیـا پـس تـو کجـایی آقـا مگـر این که تو بـیایی و حـیـاتـم بدهی مگر این که تو ازاین وضع نجاتم بدهی دست برداری ازین غیبت طـولانی اگر من به پای تو بریـزم؛ طلـبی جانی اگر ازتو دنبال تو بودن نکند سهم من است فقط از هجر سرودن نکند سهم من است بـه خــدا مـنـتــظــر آمـدنـت مـی مــانـم پای این عـشـق اویـس قـرنت می مـانـم تو دلت بیـشـتر از ما تب هجـران دارد سحـر وصل همیـشه شب هجـران دارد تا به اندازه شمـعی که ز سر می سوزد پر پـروانه به امـید سحـر می سوزد...! تا ببـیـنـیم تو را تا به کـجـا بـایـد رفـت شب جمعـه نـکـند کـربـبـلا بـایـد رفـت نـذر کـردیـم به هر حال بـبـیـنـیم تو را کــربــلا یا دم گــودال بـبـیــنـیـم تو را
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
آقـا قـسـم به جـان شـما خـوب می شوم باور کن آخـرش به خدا خوب می شوم حـتی اگر گـنـاه خـلایـق کـشم به دوش با یک نگـاه لطـف شما خوب می شوم این روزها ز دست دل خـویش شاکـیم قــدری تـحـمـلـم بـنـما خـوب می شـوم من ننگ وعار حضرتتان تا به کِی شوم کِی از دعـای اهـل بکـا خوب می شوم جـمعی کـبـوتـر حـرم فــاطـمـی شدنـد من هم شبـیـه آن شهـدا خـوب می شوم گرچه دلم ز دوری تان پُر جراحت است در چشمه سار ذکر و دعا خوب می شوم مـن بــدتـریـن غـلام حـقــیــر ولایـتــم ای بهـتـرین امـام، بیـا، خـوب می شوم با این هـمه بـدی، به ظهـور شما قـسم با یک نسیم کـرب و بلا خوب می شوم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
دنـیا با حـضور تو دنـیای دیگریست روز طلوع سبزتو فردای دیگریست بــوی بهـشت میوزد از كوچـهباغها خاك زمین بهاری گلهای دیگریست گلهای مریم از گـل نرگس معـطرند عیسی اسیـر نام مسیحای دیگریست دیگر زمان از این همه تكرار خسته است تـاریخ بی قـرار قـضایای دیگریست فـردای بی تـو آیـنـه دار سیـاهـی است فردای با تو نور به معنای دیگریست با هر غـروب جمعه دلـم زار میزند چشم انتـظار جمعۀ زیبای دیگریست با یادت ای مسافـر شب گـریـۀ بـقـیـع درجمكرانم ودل من جای دیگریست
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
سرخوش ز سبوی غم پنهـانی خویشم چون زلف تو سرگرم پریشانی خویشم لب باز نکـردم به خـروشی و فـغـانی من مـحـرم راز دل طـوفانی خـویشم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
جمعه ها را همه از بس که شمردم بی تو بغض خود را وسط سینه فشردم بی تو بس که هرجمعه غروب آمد و دلگیرم کرد دل به دریای غم وغُـصه سپردم بی تو تا به این جا که به درد تو نخـوردم آقا هیچ وقت از ته دل غـصه نخوردم بی تو چاره ای کن، گره افتاده به کار دل من راهـی از کـار دلـم پیـش نـبـردم بی تو سال ها می شود از خویش سؤالی دارم من اگـر منـتـظـرم از چه نمـردم بی تو با حساب دل خود هر چه نوشـتم دیـدم من از این زنـدگـیم سـود نبـردم بی تـو گـذری کن به مزارم به خـدا محـتـاجم من اگر سـر به دل خاک سپـردم بی تو
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان (عج)
لحـظـه ها را مـتـوسل به دعــائـیـم بـیـا سـالیـانی ست که دل تـنـگ شـمائـیم بـیا وسعتت در دل این ظرف نشد جا ماندیم تشنـه ازحسرت رویت لب دریا ماندیم چشممان خشک شد از وسعت این بی آبی و نـداریـم دگـر طـاقـت ایـن بــی آبــی در قـنوت دلـمان خواهش باران داریـم نـدبه خـوانـیم و تـمنـای بـهـاران داریم پس ببار ای پسر حضرت باران بر ما! که ترک خورده زمین از اثر این گرما دامـن دشـت شــده ســفــرۀ راز دل مـا داغ آلالــه نــشــانــی ز نــیــاز دل مــا ما که در راه تو عمری ست تمامی گردیم گـرد بادیـم و به دنبـال شـما می گـردیم چند جمعـه دلـمان را سـر راهـت آریم تـا بـدانـی که تـمـنـای وصـالـت داریـم شهرمان را ز رخ چون قمرت روشن کن کوچه ها را پُر از نسترن و سوسن کن آسمان خواهش یک جرعه نگاهت دارد نه که ما فاطمه هم؛ چشم به راهت دارد
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
گر قـسـمتم شـود که تـماشا کـنـم تو را ای نور دیده، جان و دل اهدا کنم تو را این دیــده نیست قابــل دیــدار روی تو چـشـمی دگـر بده که تمـاشا کنم تو را تو در میـان جـمـعی و من در تفـکّـرم کانــدر کجـا بـرآیــم و پـیـدا کنم تو را هر صبح جمعه ندبه کنان در دعای صبح از کـردگـار خـویـش تـمـنّـا کـنم تو را یابن الحسن، اگر چه نهانی ز چشم من در عـالـم خـیــال، هــویــدا کـنم تو را گویند دشمنـان که تو بنموده ای ظهـور زین افـتـرای محض، مبـرّا کنم تو را همچـون مـؤیّدم به تکـاپـو، مگـر دمی ای آفــتـاب گـمـشـده، پیــدا کنـم تو را
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
نه صبر به دل مانده، نه در سینه قرارم بگـذار چو آتش ز جـگـر شعـله برآرم گر زحمتت افـتد که نهی پای به چشمم بگـذار که من چـشـم به پـایت بگـذارم یک لحظه بزن بر رخ من خنده که یک عمر با یـاد لـبت خـنـده کـنـان اشـک ببـارم خجلت کشم از دیـده و از گریۀ عمـرم گـر پـیــشـتر از آمـدنت جـان بـسپـارم بگذاشتـه ام بر روی خـاک حـرمت رو شـاید گنـه از چـهره بشـویی به غـبارم حیف از توعزیزی که منت یار بخوانم امـا چه کـنم جـز تو کـسی یـار نــدارم شامم شده تاریـک تر از صبـح قـیـامت روزم شده بی روی تو همچون شب تارم ای منتـظر مـنـتـظـران یـوسـف زهـرا پـایــیـز شـده بی گـل روِی تـو بــهـارم دادنـد مـرا دیـده کـه روی تــو بــبـیــنم بی دیـدن رخسـار تو با دیـده چه کارم؟ مهـرت نتـوان کرد برون از دل "میثم" گر خـصم دو صد بار کِشد بر سر دارم
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
لفـظ طـیار تو مـعــراج بـرد معـنـی را اشک چـشمـان تو میـخانه کـند دنـیا را تکیه بر کعبه بزن سـر بده آواز ظهور چون که این کار تو خوشحال کند زهرا را آن که در قـدرت تو رفـتن امـروز نهاد داد بــر قـبــضـۀ تــو آمـــدن فـــردا را کعبه را شوق طواف تو نگهداشته است ورنه ریگ است و بگردد همۀ صحرا را هرکه زنده است به خورشید سلامم ببرد ما که مردیم و ندیدیم به خـود گرما را ای عطش! تشنگی کوزه به دریا برسان یک نفر یک خـبر از ما بدهـد دریا را
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
عشق از سرای این دل من پا نمی شود مجـنون دلش بجز سوی لیلا نمی شود بالای تخت یوسـف کـنـعـان نـوشـته اند هر یوسفی که یـوسف زهرا نمی شود این زندگی بدون تو تلخ است و بی ثمر بـی روی یــار آب گــوارا نـمـی شـود سـایـه کـجـا و دیـدن تـشـریف آفــتـاب می خـواسـتم بـبـیـنـمـت امـا نمـی شـود دق مرگ كرد بسكه مرا خواند بر خودم آئـیــنـه از كـنــار دلــم پــا نـمـی شــود تعجیل كن و گرنه كه از دست می روم این كارها به صبـر و مـدارا نمی شود هرگـز مـكـن سـوال چرا ما نرفـتـه ایـم هر قـطـره ای كه فـانی دریـا نمی شود بر من مگیر خُرده كه درد فراق دوست جـز با نـگـاه دوسـت مـداوا نمـی شود
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان (عج)
اين هـفـتـه هم گـذشت تو امـا نـيـامدی خــورشـيـد خـانــوادۀ زهـرا نــيـامـدی از جــادۀ هـمـيـشـۀ چـشـم انـتـظـارهـا ای آخـــريـن مـســافــر دنـيـا نـيـامـدی صبحي كنار جاده تو را منـتـظر شديم «آمـد غـروب، رفت و تو آقـا نيامدی» از لطف بی نهـایـتـت اصلاً بعيد نيست شــايــد كـه آمــدی گــذر ما نـيــامــدی امروزمان كه رفت چه خاكی به سر كنيم آقــای مـن اگــر زَد و فــردا نــيــامدی غيبت بهانه ای است كه پاكيزه تر شويم تـا روبــروی مـان نـشـدی تـا نـيـامـدی
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
وقتی که نیستی تو بهـارم بهـار نیست وقتی که نیستی تو به دلها قرار نیست این روزهای تلخ که بی تو به شب رسند آهـستـه مردن است دگر انتـظار نیست من عصرهای جمعه فقط بغض می کنم باران اشک های من از اخـتیـار نیست تسلیم هجر توست دل شرحه شرحه ام تیـغ فـراق هست و مسـیر فـرار نیست معـلـوم شد از اینکه به یـاد تـو نـیـستم این ناله ها ز دوری تو جز شعار نیست وقـتی پی هر آنچـه بجـز یـار می روم فـرصت برای عـاشـقی با نگـار نیست دنـیـا چـو قـبـلـۀ دل گـم کــرده راه شد آن دل به سوی خیمۀ تو رهسپار نیست یا ایـهالــعـزیـز به مــا هــم تـصـدقــی چیزی میان کــاسۀ این بـد بـیار نیست اصـلاَ تـمـام سـال مـرا فـاطـمـیـه کـن بی نــام مـادر تو مــرا اعــتـبـار نیست مـا را به نـام نـوکر زهـرا شنـاخـتـنـد خیری جزاین طریق در این روزگار نیست
: امتیاز
|
مناجات سال نو با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
احساس می کنم که نـبـاشی بهـار نیست شعـری میان دفتر این روزگـار نیست معـطوف می شود به شما حس واژه ها آقا خودت بگو مگر این افتخار نیست؟ من با سـروده های همه شرط بسـته ام بـیـتی بـدون نـام شـما مـانـدگـار نیست سـین سلام ســفــرۀ تـحـویل سـال نـو معنای این قـصیده مگر انتظار نیست؟ روزی ظهور میکنی و می رسد بهار اما به ماه و سال و زمان اعتبار نیست تـقـویم هـم به گـفـته ام اقــرار می کـند سوگند میخورد که نـباشی بهـار نیست
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
چه دیده ها که دوخته به در شد و نیامدی چه عمرها ز دوری تو سر شد و نیامدی چه روزها که تا به شب نام تو برده شد به لب چه چشم ها که از غم تو تر شد و نیامدی شنیده بودم از کسی که با بهار می رسی ببـین که از بهـار هم خبـر شد و نیامدی بیا ببین دراین جهان امام خوب ومهربان اسیــر فـتـنـۀ زمـان بشـر شد و نـیامدی تمام غصه ام همین شده که گویم این چنین و امـشـبـم بـدون تو سحـر شد و نیامدی صـبا به یـار آشـنا بگـو که شـاعـر شما ز دوری رخ تو خون جگـر شد و نیامدی ازاین زمانه خسته ام بیا که دل شکسته ام به حق مادری که منـتـظر شد و نیامدی
: امتیاز
|
توسل به امام زمان عجل الله تعالی فرجه
این چـنین بر دلم افـتاد... به امّـید خـدا غم نخور... می رسد امداد به امّید خدا چه قدَر عقده در این سینۀ ما جمع شده عــقــده ها می شـود آزاد به امّـیــد خـدا دل ما که به خــدا تنگ شده، منتظریم تـا که از مـا بکـنـد یـاد بـه امّـیـد خـدا با دعای «فرج» و «ندبۀ» او مـأنوسیم کِی اثـر می کـند «اوراد» به امّید خدا؟ باید از گـنــدم بد بــوی گنه دور شـوم تا شــوم یــار قـلـمــداد به امّـیــد خــدا گِره از کار گِره خورده ی ما باز شود فرصتی می شود ایجاد به امّید خدا... که به دست پـسر فـاطمه بـوسه بـزنیم یک به یک با هـمـه اولاد به امّید خدا خـبـر آمـدنش را همه جـا پخـش کـنـید می رســد لـحـظـۀ مـیـعـاد به امّید خدا منتـقـم می رسد و روز ظهـورش حتماً می شـود فـاطـمـه دلـشـاد به امّـیـد خدا حرم خاکی خـورشید و قـمرهای بقـیع عـاقـبت مـی شــود آبــاد به امّـیــد خـدا مثل مشهد وسط صحن بقیع نصب کنیم دو سـه تا پـنـجـره فــولاد به امّـید خدا لـذتی دارد عجب تا که به ما می گـوید: آفـریـن! دسـت مـریـزاد! به امّـیـد خدا وعـدۀ بعـدی ما «شارع بین الحرمین» دم بگـیـریم همه با «لک لبّیک حسین
: امتیاز
|
توسل به امام زمان (عج)
از تو یک عمر شنیدیم و ندیدیم تو را به وصالـت نرسیـدیم و نـدیـدیم تو را روزی ما فـقـرا شربت وصل تو نبود زهر هجر تو چشیدیم و ندیـدیم تو را شـاید ایـام کهـن سـالی ما جـلـوه کـنی در جـوانـی که دویـدیم و ندیدیم تو را چه قدَر چلّه نشـسـتیم و عــزادار شدیم چه قــدَر شمع خـریدیم و ندیدیم تو را سعی کردیم شبی خـواب ببـینـیم تو را سحر از خواب پریدیم و ندیدیم تو را مـدتی در پی تو رند و نظـر باز شدیم همه را غـیر تو دیـدیـم و ندیدیم تو را فکرکردیم که مشکل سر دلبستگی است از همه جز تو بریـدیم و ندیدیم تو را لا اقل کـاش دم خـیـمۀ تو جـان بدهـیم تا بگـوئـیم: رسیـدیـم و نـدیـدیـم تو را
: امتیاز
|
غزل مناجاتی با امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف
دلـدار زهـرا راحت جـانـم تو هـسـتی تنـهـا دلیل اینکه می خـوانـم تو هستی آنروزهایی که کسی دور و برم نیست آقا خــدا را شکــر، می دانم تو هستی از دامـن چـرک گـنـاهـانـی که کـردم آنکس که می گیرد به دامانم تو هستی هر هـیأتی رفتم به خود گـفتم که لابـد شـایـد میان روضـه مهمانم تو هستی هر بار بغـض گـریـه هـایم می شکـافـد در قـطره های سـرخ بارانم تو هستی با حال خـوش یکآبار قـرآن باز کردم دیــدم هــمـه آیـات قـرآنـم تو هـسـتـی بی تـو کی از دیـن خـدا بو بـرده بـودم سـر مـنـشـأ اینکه مـسـلـمانم تو هستی درد مــرا فـنّ اطـبّـا کــارگـر نـیـسـت داروی این قـلب پـریـشـانـم تو هستی دل را گــرفــتـار دوایـت کــردم آقـــا در کـربـلا خـیـلـی صدایت کـردم آقـا
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
بگـذار دلـم بی سـر و سـامـان تو باشد یک عمر فقط دست به دامان تو باشد میـقـات به شـوق رخت احـرام ببـنـدد ای روح حرم کـعـبه مسلمان تو باشد هر شاخۀ گـل آیه ای از سورۀ حسنت دل آیـنـه در آیـنـه حـیـران تـو بـاشـد گـیسوی تو بر باد دهد نظـم جهان را نظمی هم اگر هست پریشان تو باشد مستان همگی از خم میخانه خراب اند میـخانه خـراب خـم چـشـمان تو باشد
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
فــراقـت دلـم بـر جــنـون مـی كــشـانـد غـمت جـان مـن را به لب می رسـانـد بـــدان در فــراقـت يــقــيــنـاً كــنـم دق ولـی دل ز تـو حـاجــتـــم مـی سـتـانــد تـولـد، حـيـا تـم، هـمـه بهـر این اسـت كـه دل وقـت فــوتـم سرود تـو خـواند مكن منـع و ردم، يـقيناً كه سری است كه حـق در بـر گـل چو خاری نشـاند دراين بهر پرموج كه جان را امان نيست غــمت كـشـتی دل، بـه سـاحـل رساند اگـر چه وصالـت سـكـون شَـد نـگـارم ولـيـكـــن دل مـن كـه عــرفـان نـدانـد نه خودسر شدم عاشقـت، مـهر تو حق چـو بـا اشـك مـادر به حـلقـم چـكـاند بـيـا يـوسف فــــاطمـه خـسـتـه گـشـتـم مرا هـر كسی جـز تو از خـود بـراند مـنـم سـائـلـت بـا هـــزار شـكـــوه امـا كـه حرف من و تو صلاح است بماند
: امتیاز
|
مناجات با امام زمان عجل الله تعالی فرجه
وقـتی نـفـس گـرفـته دلـم از هـوایـتـان یعـنی منـم که زنـده ام از دست های تان داود من بـخـوان دوبـاره که عـالـمــی ایــمـان بـیـاورد به طنـیـن صـدای تـان ازاین همه سحر که گذشته است میشود؟ یک شب نصیب این دل من هم دعایتان تـا قــبـلــۀ عـبـادت چـشـمانـمـان شـود دیگر بیا بگـو که کجـا هست جـای تان این اشتراک چشم من و چشم خیس توست من گریـه ام به کـشته کـرب و بـلایـتان آقــا اجـازه مـیـدهــی هـر وقـت آمـدی نــقـاشـی ام کـنـنـد مـرا زیـر پــایــتـان یک روز عاشقـانه تو از راه می رسی آن روز واجـب است بـمـیـرم برایتـان
: امتیاز
|
مناجات سال نو با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
وقتی تو از سـفـر برسی عـیـد میشود دنیا دوبـاره صاحب خـورشید میشود چشمان روشنت که طلوعی دوباره کرد دلـهـا پُــر از تـجـلّــی تـوحـیـد میشود با اهـتـزاز پـرچـم سـرخـت در آسـمان پیمان عـشق و عـاطـفه تجـدید میشود از چشم خـیس گریه کنان شهـید عـشق با بـوسه ای به راه تو تـمجـیـد میشود یک عـمـر نـوکـریِ در خـانـۀ حـسـیـن با یک نـگـاه لـطـف تو تـائـید میشـود آقــا طــواف مــرقــد خـاکـی مـــادرت وقـتی که چـشم های تو تـابـید، میشود این جـمعه ها عـزای مرا جـار میزنند بـرگـرد بـا رسـیـدن تـو عـیـد میشـود
: امتیاز
|